چکیده:
خلاقیت منبعی ارزشمند در صنایع رسانهای محسوب میشود. هیچ رسانهای بدون بهکارگیری سطح مشخصی از خلاقیت در تولیدهای خود نمیتواند موفق شود. برای دستیابی به این سطح از خلاقیت، سازمانهای رسانهای باید به مدیریت خلاقیت در سازمانهای خود بپردازند. مقالة حاضر نشان میدهد که تنش اصلی مدیریت خلاقیت در سازمانهای رسانهای میان مدیریت رایج (مدیریت ازدیدگاه نئووبری یا مدیریت عقلانیتگرا و ابزاری) و خلاقیت برانگیخته شده ذاتی است. در ادامة مقاله بیان میشود که چگونه میتوان این تنش را به کمک الگوی اصلاح شدهای که نخستین بار توسط آمابیل ارائه شده، مدیریت کرد. این الگو میتواند برای توصیف، تحلیل و ارزیابی سه مولفة کلیدی موثر در مدیریت خلاقیت یعنی مهارتهای زمینهای، مهارتهای تفکر خلاق و انگیزش درونی مفید باشد. همچنین این مقاله بحث خواهد کرد که چگونه نسخه اصلاح شدة الگوی آمابیل میتواند برای تحلیل و تشریح موفقیت رویکردهایی خاص در مدیریت خلاقیت (بهصورت خاص در مطالعه مورد بیبیسی) موفق باشد. سپس به این موضوع میپردازد که پژوهشهای آینده در زمینة مدیریت رسانه چگونه میتوانند با بیان توصیفاتی واضحتر و مفصلتر از گسترة وسیعی از مهارتهای ویژة زمینهای در رسانه، به درک درستی از مدیریت خلاقیت در سازمانهای رسانهای دست یابند؛ و با مطالعه چگونگی تعامل این مهارتها با مهارتهای تفکر خلاق و انگیزش درونی، راه را برای پرورش خلاقیت در این سازمانها هموار سازند.
خلاصه ماشینی:
آنچه باعث تمایز پژوهشهای آمابیل میشود، دستیابی به رویکردی قدرتمند در مدیریت خلاقیت بر اساس یک الگوی نظری روشن و صریح از خلاقیت است؛ الگویی که شامل سه بعد اصلی با عنوان مهارتهای زمینهای (تخصصی) (Domain Skills)، مهارتهای تفکر خلاق (Creative Thinking Skills) و انگیزش درونی (Intrinsic Motivation) است (شکل 1).
تا اینجا بیان شد که الگوی خلاقیت آمابیل بهنوعی بهترین رویکرد در دسترس، برای بهبود توصیف و تحلیل در رابطه با فرایند مدیریت خلاقیت است؛ و البته سه نقطهضعف مهم و شناختهشده نیز دارد: نخست اینکه، در این الگو هیچ سنجه عینی برای ارزیابی خلاقیت ارائه نشده است؛ دوم اینکه، در این الگو بهجز انگیزه درونی از توصیف نقش حیاتی دو بعد دیگر، یعنی مهارتهای تفکر خلاق و زمینهای (تخصص) در بروز خلاقیت، غفلت شده است؛ و سوم اینکه، تأثیر تعامل شاخصههای الگو بر روی خلاقیت دقیقا مشخص نیست.
ادعاهایی وجود دارد که بیان میکند، هدفهای مربوط به راهبرد مدیریت خلاقیت، تدوینشده از سوی دایک، در زایش و پرورش بیشتر " خلاقیت هرروزه" (Everyday Creativity) و تولید بیشتر " بلاک باستر" و نیز جذب مخاطبانی که بیبیسی تا پیش از این از وجود آنها محروم بود، مؤثر بوده است.
(BBC, 2004b) یک تحلیل دقیق از راهبرد دایک نشان میدهد که مدیریت یکی از اجزای الگو یعنی مهارتهای تفکر خلاق (رویکرد اسآرآی) تعامل مثبت میان این متغیر و اقدامات در نظر گرفتهشده برای ترغیب انگیزه درونی (ایجاد یک فرهنگ فراگیر) را مختل کرده است.