چکیده:
فلسفه، روش درست اندیشیدن، راه خردمندانه زیستن، و کوشش برای شناختن هستی است. ما
با انواع فراوانی از فلسفه، از جمله فلسفة دین، فلسفة هنر، فلسفة علم، فلسفة علوم
گوناگون، و فلسفة تربیت روبه¬رو هستیم. همین فلسفة تربیت است که موضوع این مقاله
است و بر آن است که دریافتهای سنتی از فلسفه، پاسخگویی کافی به واقعیتهای زندگی
روانی- تربیتی مردم در عصر حاضر را ندارد. همچنین، این مقاله بر آن است که ما
نیازمند تفکر روشمند فلسفی و اندیشة درست در تعلیم و تربیت و راه و رسم زندگی
انسانی هستیم و می¬توانیم آن را به همه، حتی به کودکان و نوجوانان دانش¬آموز،
بیاموزیم مشروط بر آنکه موضوع مناسب، روش مناسب، زبان و ابزار مناسب، و موقعیت
مناسب را برای این آموزشها بشناسیم و به¬کار گیریم.
این مقاله نشان می¬دهد که تعلیم و تربیت ما اگر بر فلسفه¬ای روشن و رهایی-بخش متکی
باشد، کودکان و نوجوانان و جوانان ایران خواهند توانست در مورد دیدگاههای متفاوت و
در مورد معنای زندگی خود در محیط محلی و ملی و جهانی به¬درستی بیندیشند و مهارتهای
خود را برای زندگی پاکیزه و انسانی گسترش دهند. برای دستیابی به چنین مقصودی، ما
باید فهم خود از حکمت و خرد و دانش به طور عام، و فلسفة تعلیم و تربیت و روان¬شناسی
تربیتی بطور خاص، و مناسب¬سازی اهداف و محتوا و روش و فرایند تعلیم و تربیت با
زندگی در عصر حاضر را در یک نظام فکری روشن و رهایی¬بخش سازماندهی کنیم و، از این
طریق، برنامه¬های آموزشی و درسی، کتب درسی و منابع آموزشی، روشهای تدریس، و تربیت
معلم را بازنگری کنیم. تحول ثمربخش در تعلیم و تربیت ایران،
قبل از هرچیز، نیازمند چنین کوشش سترگی است و فرهیختگان و دانشمندان
ایرانی باید توان خود را برای نظریه¬پردازی در فلسفة تربیتی جدید به¬کار گیرند تا
چراغ راه چنین تحولی باشند.
در این مقاله، تفکر فلسفی و آموزش روش اندیشة درست به کودکان و نوجوانان، فلسفة
تعلیم و تربیت و کاستیهای کنونی آن، مدل ترکیبی حکمت و خرد و دانش مورد نیاز برای
تعلیم و تربیت در ایران، و جایگاه فلسفة خردگرایی مینوی و علمی در این مدل را توضیح
داده¬ایم. هدف مقاله آن است که بتواند زمینة بهتری برای پاسخگویی به اساسی¬ترین
ضرورتهای زندگی روانی_تربیتی مخاطبان تعلیم و تربیت در ایران را، که به نظر ما
آموزش جامع و کامل همگانی، تربیت هویت و شخصیت، آموزش درس اندیشیدن، و آموزش
مهارتهای زندگی است، فراهم آورد.
خلاصه ماشینی:
"به بیان دیگر، فلسفة جدید تعلیم و تربیت، به جای اصرار ورزیدن بر وابستگی به این یا آن مکتب فلسفی سنتی، باید تأکید اساسی خود را بر آنچه ضرورتهای اساسی زندگی کنونی است (که به نظر ما عبارت از آموزش و تربیت افراد برای دستیابی به سلامت جسمی و روانی، رسایی و شادمانی، دانایی، خردمندی، دفاع از کرامت و حقوق انسانی، پای¬بندی به مردم¬سالاری، درستکاری، عدالت¬طلبی، آزادی و مسئولیت، و مهارتهای زندگی است) متمرکز سازد، از جداسازی و ایجاد فاصله بین معلم و شاگرد اجتناب نماید، به روابط دموکراتیک به عنوان یک روش تربیتی تأکید نماید، آموزش شهروندی محلی و ملی و جهانی را یک هدف مهم تربیتی بشمارد، و به تقویت ظرفیتهای رشد و شکوفاکردن استعدادهای دانش¬آموزان اهمیت بدهد.
Thinking in Education New York: Cambridge University Press."