چکیده:
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطة مراحل تحول شناختی با عملکرد ریاضی کودکان دبستانی
طراحی شده و به اجرا درآمده است. نمونة مورد مطالعه شامل 240 دانشآموز دختر و پسر
در پایههای ابتدایی سوم تا پنجم (در هر پایه 80 نفر، 40 دختر و 40 پسر) است که
بهطور تصادفی ساده از دانشآموزان مناطق 19گانة شهر تهران انتخاب شدهاند. در این
پژوهش آزمونهای عملیات عینی پیاژهای (ردیف کردن با الگو، بدون الگو، طبقه بندی, و
نگهداری ذهنی عدد) برای بهدست آوردن مرحلة تحول شناختی، آزمون معلم ساخته جهت
بهدست آوردن عملکرد ریاضی بهنحوی که در مدارس متداول است، و آزمون پیشرفت تحصیلی
محققساخته**، بهمنظور دستیابی به نتایج عملکرد ریاضی دانشآموزان، و توجه به درک
مفاهیم آموزش داده شدة ریاضی، بهکاربرده شده است. بررسی آماری یافتههای این
تحقیق، در سطح توصیفی، با محاسبة فراوانی، درصد، میانگین, و انحراف معیار؛ و در سطح
استنباطی، با محاسبة مجذور خی تک و دو متغیره، آزمون برای دو گروه وابسته، تحلیل
واریانس یک طرفه, و ماتریس همبستگی همزمان انجام شده است. این تحقیق به منظور پاسخ
به سؤالهای زیر با استفاده از روش پسرویدادی که در آن به تحلیل روابط بین
متغیرهای دستکاری نشدهای که درگذشته رخ دادهاند توجه میشود، انجام شده است.
نتایج تحقیق نشان میدهد که بین تحول شناختی در آزمونهای شناختی پیاژهای (ردیف
کردن با الگو، بدون الگو، طبقه بندی، و نگهداری ذهنی عدد) با عملکرد ریاضی در 3
مقطع پژوهشی مورد نظر، همبستگی مثبت وجود دارد. به این ترتیب یافتههای پژوهش لزوم
بازنگری مباحث آموزش ریاضی در دوران ابتدایی، انطباق آموزش ریاضی با مراحل تحول
شناختی، آموزش توأم با فعالیت و عمل، توجه به ارائة سلسله مراتبی مفاهیم ریاضی, و
توجه به شکل گیری مفاهیم کیفی در ریاضیات را مورد تأیید قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"در این پژوهش آزمونهای عملیات عینی پیاژهای (ردیف کردن با الگو، بدون الگو، طبقه بندی, و نگهداری ذهنی عدد) برای بهدست آوردن مرحلة تحول شناختی، آزمون معلم ساخته جهت بهدست آوردن عملکرد ریاضی بهنحوی که در مدارس متداول است، و آزمون پیشرفت تحصیلی محققساخته**، بهمنظور دستیابی به نتایج عملکرد ریاضی دانشآموزان، و توجه به درک مفاهیم آموزش داده شدة ریاضی، بهکاربرده شده است.
پاسخ به یک ابهام: ممکن است این سؤال مطرح شود که چون تحقیقات انجام شده بیانگر تأخیر قابل ملاحظة بسیاری از دانشآموزان در مقایسه با دانشآموزان پیشرفتهتر, در گذار از دورة عینی، میباشد، آیا بازهم باید مرحلة کنونی را که اکثریت دانشآموزان در آن قرار دارند محترم شمریم و سطح آموزش را در این دوره پایین آوریم؟ به عبارت دیگر آیا باید برنامة آموزشی را با مرحلة تحول کنونی که اکثریت دانشآموزان در آن قرار دارند سازگار و منطبق کنیم یا این که با بهکارگیری روشها و فنون، امکان تسریع در گذار از مراحل را فراهم آوریم؟ در پاسخ به این سؤال، با توجه به تحقیق انجام شده، میتوان گفت آنچه که در شرایط کنونی باعث بیشترین مشکل گردیده عدم توجه به مراحل توان ذهنی و نامتناسب بودن مفاهیم آموزشی با طراز عقلی دانشآموزان است؛ و به نظر میرسد که این تأخیر، حاصل اغتشاش برنامهها و عدم توجه کافی به توانایی دانشآموزانی است که ابزار لازم را جهت درک مطالب در اختیار ندارند."