چکیده:
هدف پژوهش حاضر بررسي فلسفه علوم اجتماعي از ديدگاه رئاليزم انتقادي و نقش اين ديدگاه در پژوهش هاي تربيتي است. مسئله اساسي پژوهش اين است كه با توجه به اينكه اين ديدگاه در ميانه دو طيف واقع گرايي و ضدواقع گرايي قرار دارد و نيز با توجه ويژه به فلسفه علوم اجتماعي، چه تغييرات نگرشي و عملكردي در پژوهش هاي علوم تربيتي به وجود خواهد آمد؟ اين پژوهش در قلمرو تحقيقات كيفي قرار دارد كه با روش تحليل محتواي كيفي بررسي عيني متون آغاز شد و سپس با استنتاج دلالت ها، اشاره هايي كه ديدگاه مزبور مي تواند براي پژوهش داشته باشد، استخراج گرديد. يافته ها نشان مي دهد كه رئاليزم انتقادي تمايز ميان جهان طبيعي و جهان اجتماعي را بر اساس ساختارها قابل توجيه مي داند و به همين دليل در پژوهش هاي تربيتي به شرايط اجتماعي كنش ها و زمينه ساختاري آن ها اهميت داده مي شود. درنتيجه تفسير معنايي جدا از ساختار، برخلاف قائلين به هرمنوتيك، پذيرفتني نيست. همچنين به لحاظ معرفت شناسي، رئاليزم انتقادي از سويي با تكيه بر مفروضه هاي زيربنايي پوزيتيويسم و از سوي ديگر مطرح نمودن شبكه اي از ويژگي ها در پيوند با پژوهش هاي تربيتي و اجتماعي، رياضيات را ابزار نيرومندي براي شناسايي پديدارهاي تربيتي و اجتماعي مي داند، و درعين حال جهت گيري افراطي به سوي تجربه حسي و اتكاي همه جانبه به استقرا را به چالش فرامي خواند.
خلاصه ماشینی:
در علوم اجتماعی موردنظر رئالیزم انتقادی مفاهیمی (مانند بررسی رابطة ساختار و عاملیت ، امکان پژوهش به شیوه ای علمی و تأکید بر روش های پژوهش ترکیبی) مطرح شده است که میتواند دلایل کافی برای انتخاب این رویکرد در این پژوهش باشد؛ زیرا هدف رئالیزم انتقادی و مخصوصا رهیافت باسکار (که در این پژوهش نمایندة اصلی رئالیزم انتقادی در نظر گرفته شــده اســت )، فرا رفتن از تضاد بین دو قطب اثبات گرایی و تفســیرگرایی اســت (بنتون ، ۱۹۸۱؛ به نقل از محمد پور، ۱۳۸۹).
نخست ، اینکه آیا رئالیزم انتقادی فلسفة علم است یا فلســفة علوم اجتماعی؟ و دوم ؛ آیا تبیین علم در این رویکرد چگونه صورت میگیرد که امکان بررسی روش های علوم اجتماعی را مهیا سازد؟ در پاســخ به ســؤال اول ، باید گفت رئالیزم انتقادی شــکل ویژه ای از واقع گرایی فیلسوفانه دربارة جهان ، عاملیت انســان و تعامل میان این دو است که در چالش با طیف وسیعی از رویکردهای فلسفی از جمله پوزیتیویســم ، پست مدرنیسم ، هرمنوتیک ، پراگماتیسم و نئوکانتیسم قرار دارد (ویکرن ، ۲٠٠۴).
باسکار دارای تمایل مشترک با اثبات گرایی برای ایجاد تبیین های علی است و با تفسیرگرایی در مورد ماهیت واقعیت اجتماعی دارای دیدگاهی مشترک است ، اما به دیدگاهی از علم اعتقاد دارد که کاملا با این دو پارادایم پژوهش متفاوت اســت که به عنوان رئالیزم انتقادی شناخته شده است و هستیشناسی واقع گرای ژرفانگر و معرفت شناسی نئورئالیسم را تلفیق میکند.
Critical realism and information systems research: why bother with philosophy?
Critical realism as a philosophy and social theory in information science?