چکیده:
هر مترجم در محور جانشینیِ واژگان و نیز در محور همنشینیِ ساختار دستوری، با در نظر گرفتن نیت متنِ مبدأ و ملاحظات فرهنگی زبانِ مقصد دست به گزینش میزند. با التفات به اینکه مترجم، بهعنوان گفتهیابِ پیامِ مؤلف در زبان مبدأ و نیز گفتهپردازِ همان پیام در زبان مقصد، تحت نفوذ فضایی بیناگفتمانی قرار میگیرد، رویکرد نشانهمعناشناختیِ گفتمانی برای تحلیل فرایند انتقال معنا، اختیار شده است. با در نظر گرفتن تعریف نشانهشناختیِ «ترجمه» بهمثابة رابطة بینافرهنگی و بینامتنی، هدف پژوهش حاضر این است که با روش تحلیلیتوصیفی نشان دهد در ترجمة پیامبر اثر جبران خلیل جبران و برگردان الهی قمشهای، عناصر فرهنگیِ زبان مبدأ و زبان مقصد تحت کنترل شرایط گفتمانی براساس دو نظام معــنایی همگرا و واگرا نقشآفرینی مینمایند. از آنجا که کارکرد نظام معنایی همگرا، حفظ ریختار فرهنگی متن مبدأ است و کارکرد نظام معنایی واگرا ایجاد ناهمریختیِ بینافرهنگی، مسئلة پژوهش این است که در ترجمة پیامبر چگونه از تعامل مثبت یا منفیِ دو نظام معنایی همگرا و واگرا، عناصر فرهنگی میتوانند در چارچوب نظام ارزشی گفتمانی تمهید انتقال معنا را فراهم نمایند؟ فصل تمایز این پژوهش با پژوهشهای متناظر دیگری که در خصوص پیامبر صورت پذیرفته، در توجه نشانهمعناشناختی به عناصر بینافرهنگی است. از یک سو التفات نابسندة پژوهشگران به مطالعة فرایند کیفی ترجمه و از سویی دیگر، نیاز مترجمان به مداقة نظر در تفاوتهای فرهنگی، برای بهبود عملیِ ترجمههایشان ضرورت این پژوهش را توجیه مینمایند.
Abstract
Each translator directs his/her translation choices based on vocabulary substitution and coherence of grammatical structures and by taking into account what intentions the source text holds and the importance of the target culture. Given the fact that the translator is under the influence of an interpolation space between source and target languages, the semantic approach was employed to analyze the process of meaning transfer. Given the semiotic definition of translation, which is understood as an intercultural and intertextual relationship, the purpose of the present study is to show that in the translation of The Prophet, the work by Gibran Khalil Gibran’s work, which was translated by Hossein Elahi Qomshei, the culture of both source and target languages play a role, following two converging and diverging semantic systems. The function of the converging semantic system is to preserve the cultural morph of the source text, and the function of the divergent semantic system is to create intercultural anomalies. The question is, however, how cultural elements could facilitate the transfer of meaning within the framework of a discursive value in the abovementioned translation. The novelty of this study lies on the fact that it studied the cross-cultural elements in this translation from the perspective of the semantic sign.
خلاصه ماشینی:
از آنجـا کـه کـارکرد نظـام معنـايي هم گـرا، حفـظ ريختــار فرهنگــي مــتن مبــدأ اســت و کــارکرد نظــام معنــايي واگــرا ايجــاد نــاهم ريختيِ بينـافرهنگي، مسـئلۀ پـژوهش ايـن اسـت کـه در ترجمـۀ پيـامبر چگونـه از تعامـل مثبـت يــا منفــيِ دو نظــام معنــايي هم گــرا و واگــرا، عناصــر فرهنگــي مي تواننــد در چــارچوب نظام ارزشي گفتمـاني تمهيـد انتقـال معنـا را فـراهم نماينـد؟ فصـل تمـايز ايـن پـژوهش بــا پژوهش هــاي متنــاظر ديگــري کــه در خصــوص پيــامبر صــورت پذيرفتــه ، در توجــه نشانه معناشـــناختي بـــه عناصـــر بينـــافرهنگي اســـت .
پــژوهش جــاري در پــي پاســخ بــه چهــار پرســش در خصــوص آن اثــر مي باشــد: اول ، بــر مبنـاي مکتـب سـاختگرايي در فراينـد ترجمـه ، کـدام يـک از عناصـر فرازبـاني در جابـه جايي مرزهــاي معنــايي نقــش برجســته اي دارد؟ دوم ، روابــط موجــود ميــان دال هــا و مــدلول ها در هر يک از دو زبان ، به چـه نظام هـايي طبقه بنـدي ميشـوند؟ سـوم ، بـا توجـه بـه کارکردهـاي دلالتي موجود در نظام هـا در فراينـد انتقـال معنـا٤، متـرجم چگونـه ميتوانـد ضـمن انعکـاس اين کارکردها در ترجمـۀ خـود بـه هـم ارزي ميـان مـتن اصـلي و مـتن ترجمـه دسـت يابـد؟ چهــارم ، چگونــه بــا توســل بــه دو رويکــرد هم گــرا و واگــرا، ميتــوان بــه کــارکرد ارزشــي ترجمه پي بـرد؟ فرضـيه هاي پـژوهش عبارت انـد از: اول ، فرهنـگ ، عمومـاً چتـري اسـت بـر فراز دو زبان مبـدأ و مقصـد کـه بخـش عمـده اي از عناصـر فرازبـاني را تحـت سـيطرة خـود قــرار مي دهــد.