چکیده:
در ترجمة متون ادبی یا متونی که ویژگیهای ادبی دارند، مسئلة سبک اهمیت بسیاری دارد. برخی این اهمیت را تاحدی میدانند که اساسا ترجمة متون ادبی را ترجمة سبک میدانند. یکی از موضوعات مرتبط با سبک، یکدستی سبک است؛ موضوعی که کمتر در مباحث ترجمه به آن پرداخته شده است. در این مقاله، نویسندگان نخست میان سبک متن اصلی و سبک متن ترجمهشده تمایز قائل میشوند و مولفههای سبک را بر میشمارند و سپس، مفهوم یکدستی سبک را تعریف میکنند و در پایان، به بررسی ترجمة غلامعلی حدادعادل از قرآن میپردازند و براساس اصولی که مترجم راهنمای کارش قرار داده است، ترجمه را تحلیل میکنند. نتیجة تحقیق نشان میدهد مترجم در مواردی چند اصول خود را زیرپا گذاشته است و درنتیجه، ترجمة او فاقد یکدستی سبک است.
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله، نویسندگان نخست میان سبک متن اصلی و سبک متن ترجمهشده تمایز قائل میشوند و مؤلفههای سبک را بر میشمارند و سپس، مفهوم یکدستی سبک را تعریف میکنند و در پایان، به بررسی ترجمة غلامعلی حدادعادل از قرآن میپردازند و براساس اصولی که مترجم راهنمای کارش قرار داده است، ترجمه را تحلیل میکنند.
اکنون سؤال این است که آیا مترجم میتواند به چنین یکدستی برسد؟ بهعبارتدیگر، آیا میتوان از متن ترجمه چنین یکدستی را انتظار داشت؟ آیا رسیدن به چنین یکدستی مستلزم آن نیست که مترجم دست به آفرینش سبکی مستقل بزند؛ یعنی روابط میان عناصر سازندة جمله را نه براساس رابطة میان عناصر سازندة جملة اصلی، بلکه برمبنای رابطهای قابلقبول و موردانتظار در زبان مقصد انتخاب کند؟ برخی معتقد هستند که در ترجمة متون ادبی و متونی که اهمیت ادبی دارند، ازجمله قرآن، مترجم باید سبکی یکدست را بهکار گیرد و متن ترجمه را آنچنان بنویسد که انگار متنی مستقل را تألیف میکند.
گم خواهد گشت» و آیا اصلا این عبارت معنایی دارد؟ با مراجعه به تفسیر المیزان (که مرجع مترجم است)، میتوانیم آیة بالا را چنین ترجمه کنیم: آنچه بهنام معبود خیالی به خدا نسبت میدادند (یا آن دروغها که میبافتند)، وهم و خیالی بیش نبود.
مترجم واژة «بیض» را در عبارت «کانهن بیض مکنون» به همان معنای عربی آن گرفته است و دقیقا آن را وارد زبان فارسی کرده است؛ حالآنکه با مراجعه به تفسیر المیزان به این ترجمه میرسیم: که همچنان دستنخورده باقی میمانند و غباری بر آنان نمینشیند."